کوچه خیالی

کوچه ی شهر دلم از صدای پای تو خالی

 نقش صد خاطره از روزای دور

عمر این کوچه ی خیالی

به شب کوچه ی دل دیگه مهتاب نمیاد

 توی حجله ی چشم عروس خواب نمیاد

کوچه ی شهر دلم بی تو کوچه ی غم

همه روزاش ابری روز آفتابیش کم

نیاز

تن تو ظهر تابستون به یادم میاره

رنگ چشمای تو بارون به یادم میاره

وقتی نیستی زندگیم فرقی با زندون نداره

قهر توتلخی زندون به یادم میاره

من نیازم تو رو هر روز دیدن  از لبت دوست دارم شنیدن

تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه

تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای من

تو مثل خواب گل سرخی لطیفی مثل خواب

من همونم که اگه بی تو باشه جون میکنه

من نیازم تو رو هر روز دیدن  از لبت دوست دارم شنیدن

تو مثل وسوسه شکار یک شاپرکی

تو مثل شوق رها کردن یک بادبادکی

تو همیشه مثل یک قصه پر از حادثه ای

تو مثل شادی خواب کردن یک عروسکی

من نیازم تو رو هر روز دیدن  از لبت دوست دارم شنیدن

تو قشنگی مثل شکل هایی که ابرا می سازن

گلهای اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن

اگه مردای تو قصه بدونند که اینجایی

واسه بردن تو با اسب بالدار می تازن

من نیازم تو رو هر روز دیدن  از لبت دوست دارم شنیدن

 

بازگشت دوباره

دوستان و یاران قدیمی ساز آرزوها بعد ازیک سال دوری باز به جمع وبلاگ نویسان بازگشت

امیدواریم بتوانیم باز هم مثل گذشته با مطالبی ارزنده در سطر وبلاگها باشیم.

البته تنها نیستم  این باردوستان من با من یک دل شده و در مطالب این وبلاگ من را یاری می دهند.

اگر به یاد داشته باشید ما صفحه ای هم  به اسم آرزوهای بزرگ (وبلاگ)داشتیم که هر کسی رد می شد و آرزویی داشت اونجا می نوشت.اون قسمت رو هم به زودی با اسم جدید(........) راه اندازی می کنیم.

امیدواریم بتوانیم مانند گذشته شادی را به دلهای شما بیاوریم

 

 

دوستان عزیز ساز آرزوها در سایت Cloob.com  کلوپی با نام ساز آرزوها داریم که خوشحال می شویم شما دوستان را در جمع خودمان ببینیم و تبادل اطلاعات نماییم. برای دیدن کلوپ اینجا کلیک کنید.

ناجی

پاک و بی آلایش اون لایق ستایش

دوستش دارم دوستم داره جون و دلم فدات بشه

باسه من مقدس عشقش جدا از هوس

تو بی کسی دیدیم که اون تنها کس یه بی کس

سنگ صبور اشکم زخمهام اون یه مرحم

 از خوبیاش هرچی بگم قسم به دل بازم کم

رونق و نور کلبم تنها خودش عزیزم

دوریش برام حلائل این حرف میدونن همه

یه شب بهم گفت مهربون من میمیونم تو هم بمون

 گفتش بهم ای با وفا یادت نره این عهدمون

از بین صدها  کس و کس اون بود برام یه همنفس

 فرق داشت میون اون کسا عاشق بود و دور از هوس

حرفاش برام حکم حیات شیرین تر از نقل و نبات

گفتم بهش ناجیم شدی واسه اینه که میمیرم برات

فرشته بیکار

 روزی مردی خواب عجیبی دید.که رفته پیش فرشته ها و به کارهای انها نگاه میکند.

 هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که  توسط پیکها از زمین میرسند، باز میکند و آنها را داخل جعبه هایی میگذارند.

 مرد از فرشته ای پرسید: شما چه کار میکنید؟

 فرشته در حای که داشت نامه ای را باز میکرد گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم را از خداوند را تحویل میگیریم.

 مرد کمی جلوتر رفت. باز دسته دیگری از فرشتگان را دیدکه کاغذهایی را داخل پاکت میکنند و آنها   را توسط پیکهایی به زمین میفرستند.

 مرد پرسیید: شماها چه میکنید؟

 یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمتهای خداوند را برای بندگان به زمین میفرستیم.

 مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشته است.

 مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما اینجا چه می کنی و چرا بیکار هستی؟

 فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده ، باید جواب  بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.

 مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟

 فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکر

یا علی




ز لیلایی شنیدم یا علی گفت
به مجنونی رسیدم یا علی گفت

نسیمی غنچه ای را باز می کرد
به گوش غنچه آندم یا علی گفت

چمن با ریزش باران رحمت
دعایی کرد او هم یا علی گفت

یقین پروردگار آفرینش
به موجودات عالم یا علی گفت

دلا بایست هر دم یا علی گفت
نه هر دم بل دمادم یا علی گفت
به هر روز به هر شب یا علی گفت
به هر پیچ به هر خم یا علی گفت

دمی که روح در آدم دمیدند
ز جا بر خاست آدم یا علی گفت

علی در کعبه بر دوش پیمبر
قدم بنهاد و آن دم یا علی گفت

عصا در دست موسی اژدها گشت
کلیم آنجا مسلم یا علی گفت

نمی شد زنده جان مرده هرگز
یقین عیسی بن مریم یا علی گفت

ز بطن حوت یونس گشت آزاد
ز بس در ظلمت یم یا علی گفت

به فرقش کی اثر می کرد شمشیر
گمانم ابن ملجم یا علی گفت

مگر خیبر ز جایش کنده میشد؟
یقین آندم علی هم یا علی گفت