نوروز ۱۳۸۶- سال کوروش کبیر

دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین
شکوه جادوی رنگین کمان فروردین
شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود
سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود
دوباره چهره نوروز و شادمانی عید
دوباره عشق و امید
دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار

از طرف ایرانیان 

سال 1386 سال کوروش کبیر نامیده شد.

هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز

لحظه تحویل سال ، چهارشنبه 1 فروردین 1386، ساعت 03:37:26

خوش به حال غنچه های نیمه باز

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌ پوشی بکام
باده رنگین نمی ‌بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می ‌باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

 

بهار اومد

بهار بهار پرنده گفت یا گل گفت ؟
 
خواب بودیم و

 
هیچکی صدایی نشنفت
!
 
 
بهار بهار صدا همون صدا بود

 
صدای شاخه های و ریشه ها بود

 
 
بهار بهار چه اسم آشنایی

 
صدات میاد اما خودت کجایی
؟
 
 
وابکنیم پنجره ها رو یا نه ؟

 
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه
؟
 
 
بهار اومد لباس نو تنم کرد

 
تازه تر از فصل شکفتنم کرد

 
 
بهار
اومد با یه بغل جوونه
 
عید و آورد از تو کوچه تو خونه

 
 
حیاط ما یه
غربیل
 
باغچه ما یه گلدون

 
خونه ما همیشه

 
منتظر یه مهمون

 
 
بهار
بهار یه مهمون قدیمی
 
یه آشنای ساده و صمیمی

 
 
یه آشنا که مثل قصه
هابود
 
خواب و خیال همه بچه ها بود

 
 
یادش بخیر بچه گیا چه خوب
بود
 
حیف که هنوز صب نشده غروب بود

 
 
آخ که چه زود قلک عیدیامون

 
وقتی
شکست باهاش شکست دلامون
 
 
بهار اومد برفا رو نقطه چین کرد

 
خنده به دل
مردگی زمین کرد
 
 
چقدر دلم فصل بهار و دوس داشت

 
وا شدن پنجره ها رو دوس
داشت
 
 
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد

 
من و با حسی تازه آشنا
کرد
 
 
یه حرف یه حرف حرفای من کتاب شد

 
حیف که همش سوال بی جواب
شد
 
 
دروغ نگم هنوز دلم جوون بود

 
که صب تا شب دنبال آب و نون
بود
 
 
بهار اومد اما با دست خالی

 
با یه بغل شکوفه خیالی

 
 
بهار
بهار گلخونه های بی گل
 
خاطره های مونده اون ور پل

 
 
بهار بهار یه غصه
همیشه
 
منظره های مات پشت شیشه

 
 
بهار بهار حرفی برای گفتن

 
تو فصل بی
حوصلگی شکفتن
 
 
بهار بهار پرنده گفت یا گل گفت

 
ما شنیدیم هر کسی خوابه
نشنفت

خط سوم...

آن خطاط...

                      سه گونه خط نوشتی...

                               یکی اوخواندی ...لاغیر...

                                   یکی را ؛هم او خواندی؛ هم غیر...

                        یکی نه او خواندی ؛ نه غیر او... 

                                               آن خط سوم منم....

                                               آن خط سوم منم...