پاسخ معما

 و اما پاسخ آقاى جک :
آقاى جک گفت : من سویچ ماشینم را میدهم به آن دوست قدیمى ام تا پیر زن بیمار را به بیمارستان برساند، و خود من با آن دختر خانم زیبا در ایستگاه اتوبوس میمانم تا اتوبوس از راه برسد و ما را سوار کند.

جواب بازدیدکنندگان به این سوال را در قسمت نظرات معما ببینید

وقتی من بچه بودم دنیا انقدر کوچیک نبود...

دعا کردم که بمانی...بیایی کنار پنجره...

                                           باران ببارد...

و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوی...

                                         اما دریغ...

که رفتن راز غریب این زندگی ست...

                                      رفتی...

رفتی...پیش از آنکه باران ببارد...  

همیشه آفتابی...

به آفتاب گفتم که ترا از آفتابی ترین شهر برایم بسراید...

تا بیشتر بشناسمت...

اکنون باور دارم.... که تو آفتابی و من شب طلوع نوارانی با تو بودن

را به یاد دارم...

و به عشق گفتم که پا عقب نکشد...

و عاطفه و غرور را قسم دادم که سکوت کنند...

و به صدای تر باران...که ترا پاک تر از آب برایم نگاه دارد...

ای بهترین سر آغاز برای هر حرف...مرا به رنگ عشق آغشته کن...

عاشقی که هیچگاه سر سبزی تو را ... آگاهانه پایمال نکرد...

معما

آقاى جک، رفته بود استخدام بشود . صورتش را شش تیغه کرده بود و کراوات تازه اش را به گردنش بسته بود و لباس پلو خورى اش را پوشیده بود و حاضر شده بود تا به پرسش هاى مدیر شرکت جواب بدهد .
آقاى مدیر شرکت، بجاى اینکه مثل نکیر و منکر از آقاى جک سین جیم بکند، یک ورقه کاغذ گذاشت جلوش و از او خواست تنها به یک سئوال پاسخ بدهد . سئوال این بود :
"شما در یک شب بسیار سرد و طوفانى، در جاده اى خلوت رانندگى میکنید، ناگهان متوجه میشوید که سه نفر در ایستگاه اتوبوس، به انتظار رسیدن اتوبوس، این پا و آن پا میکنند و در آن باد و باران و طوفان چشم براه معجزه اى هستند .یکى از آنها پیر زن بیمارى است که اگر هر چه زود تر کمکى به او نشود ممکن است همانجا در ایستگاه اتوبوس غزل خداحافظى را بخواند . دومین نفر، صمیمى ترین و قدیمى ترین دوست شماست که حتى یک بار شما را از مرگ نجات داده است . و نفر سوم، دختر خانم بسیار زیبایى است که زن رویایى شماست و شما همواره آرزو داشته اید او را در کنار خود داشته باشید . اگر اتومبیل شما فقط یک جاى خالى داشته باشد، شما از میان این سه نفر کدامیک را سوار ماشین تان مى کنید؟؟ پیرزن بیمار؟؟ دوست قدیمى؟؟ یا آن دختر زیبا را؟؟ جوابى که آقاى جک به مدیر شرکت داد، سبب شد تا از میان دویست نفر متقاضى، برنده شود و به استخدام شرکت در آید.
راستى، میدانید آقاى جک چه جوابى داد ؟؟ اگر شما جاى او بودید چه کار میکردید ؟؟

جوابهای خود را در قسمت نظرات همین مطلب بنویسید تا چند روز آینده جواب را خواهیم داد