به آفتاب گفتم که ترا از آفتابی ترین شهر برایم بسراید...
تا بیشتر بشناسمت...
اکنون باور دارم.... که تو آفتابی و من شب طلوع نوارانی با تو بودن
را به یاد دارم...
و به عشق گفتم که پا عقب نکشد...
و عاطفه و غرور را قسم دادم که سکوت کنند...
و به صدای تر باران...که ترا پاک تر از آب برایم نگاه دارد...
ای بهترین سر آغاز برای هر حرف...مرا به رنگ عشق آغشته کن...
عاشقی که هیچگاه سر سبزی تو را ... آگاهانه پایمال نکرد...
سلام
خیلی زیبا بود و غمگین...
ممنون بابت لینک
منم شمارو لینک کردم
دلتون شاد