آشتی

یادش بخیر روزایی که گل یاست بودم
یادش بخیر قدیما هوش و حواست بودم

حالا ازم رنجیدی
گفتی از من بریدی
دیگه تو قهری با من
جوابم نمی دی

بگو مگه دوسم نداشتی
چرا رفتی تنهام گذاشتی
دیگه بسه برگرد کنارم
عزیزم آشتی آشتی

تا یه قدم بذاری
می یام به پیشواز تو
می شم مثل گذشته دلبر طناز تو

حیفه من وتو از هم برنجیم و جدا شیم
مثل یه عکس کهنه رنگ گذشته ها شیم

دو روز دنیا عزیزم ارزش نداره
فاصله بین من وتو سردی می یاره

خونه رو گلخونه می کنم برات
تا که باز عشق ببینم تو چشات

از راه بیا امشب
بیا به دیدارم
در انتظار تو
همیشه بیدارم
هنوز تویی دار و ندارم

بگو مگه دوسم نداشتی
چرا رفتی تنهام گذاشتی
دیگه بسه برگرد کنارم
عزیزم آشتی آشتی

ویران...

می دانم به گرد باد می مانم...          زندگیت را بر هم ریختم...

     اما گردباد اگر بماند ...                   ویران می کند...

پرنده...

من پندار کوچکترین کلمه ی زمین ام...آن قدر که بر زبانت نیامده..تمام می شوم...من انگار ترجمه ی غریب داستان یک پر پر زدنم...پرنده ای که پر باز کرد و اولین سلامش آفتاب بود و سوخت...

آنقدر برای تو بوده ام...که دیگر من برایم غریبه است...

                         آتش خشم پر از قهر تو می گفت برو...

                                    جذبه ی چشم پر از مهر تو می گفت...بایست

مثل پروانه ای در مشت... چه آسون می شه ما رو کشت...

می دونم برات عجیبه این همه اصرار و خواهش

این همه خواستن دستات بدون حتی نوازش

می دونم که خنده داره واسه تو گریه ی دردم

می گذری از منو می ری اما....باز من بر می گردم

می دونم برات عجیبه من با این همه غرورم...

پیش همه ی بدی هات ..چه جوری بازم صبورم؟

می دونم...واست سواله که چرا پیشت حقیرم؟

دور می شی منو نبینی ...باز سراغتو می گیرم...

می دونی چرا همیشه من بدهکاره تو می شم ؟وقتی نیستی هم یه جوری با خیالت راضی می شم...

می دونی واسه چی از تو بد می بینمو می خندم...

تا نبینی گریه هامو هر دو چشمامو می بندم...

چاره ای جز این ندارم آخه خون شدی تو رگهام ...می میرم اگه نباشی بی تو من بد جوری تنهام...

می دونم یه روز می فهمی روزی که دنیا رو گشتی....

من...چه جوری تو رو خواستم...تو چه جور ازم گذشتی...

من چه جوری تو رو خواستم...تو چه جور ازم گذشتی...

اهدای عضو

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند دایم سکوت مرگبارم را  

 

 

جهت اهدای عضو اینجا کلیک نمایید

 

این لینک را در سایتهای خود قرار دهید تا در این امر خدا پسندانه شرکت نماییم.

دل من

دل من دست بردار
دیگه بسه انتظار
دیگه هی اسمش رو , تو به یاد من نیار
اون دیگه نمی یاد عمرت و هدر نکن
دل من دل من من و دربدر نکن
دل من دیگه بسه آخه اون که میخوای تو دیگه نمی یاد
باید بدونی که یه روزی دوباره اون اگه بیاد
اون وقت می بینی که اون دیگه حتی تو رو نمی خواد
دل من اینجوری آخه تنها می مونی
دل من غم تو واسه من خیلی تلخه
میدونم تنهایی ، آخه تنهایی سخته
دل من اگه ما عشقو از سر نگیریم
یه روزی من و تو هر دو تنها می میریم
دل من اون دیگه نمی یاد
بهتره عاشق بشی
باز دوباره من و تو