مثل پروانه ای در مشت... چه آسون می شه ما رو کشت...

می دونم برات عجیبه این همه اصرار و خواهش

این همه خواستن دستات بدون حتی نوازش

می دونم که خنده داره واسه تو گریه ی دردم

می گذری از منو می ری اما....باز من بر می گردم

می دونم برات عجیبه من با این همه غرورم...

پیش همه ی بدی هات ..چه جوری بازم صبورم؟

می دونم...واست سواله که چرا پیشت حقیرم؟

دور می شی منو نبینی ...باز سراغتو می گیرم...

می دونی چرا همیشه من بدهکاره تو می شم ؟وقتی نیستی هم یه جوری با خیالت راضی می شم...

می دونی واسه چی از تو بد می بینمو می خندم...

تا نبینی گریه هامو هر دو چشمامو می بندم...

چاره ای جز این ندارم آخه خون شدی تو رگهام ...می میرم اگه نباشی بی تو من بد جوری تنهام...

می دونم یه روز می فهمی روزی که دنیا رو گشتی....

من...چه جوری تو رو خواستم...تو چه جور ازم گذشتی...

من چه جوری تو رو خواستم...تو چه جور ازم گذشتی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد