طاقت

من هنوز چیزی نگفتم
که تو طاقتت تموم شد
باقیشم بگم میبینی
گریه هات کلی حروم شد

من که آسمون نبودم
اما عشق تو یه ماهه
سرزنش نکن دلم رو
بخدا اون یه بیگناهه

باز که ابری شد نگاهت
بغضتم واسم عزیزه
اما اشکاتو نگه دار
نذار اینجوری بریزه

حال من خیلی عجیبه
دوست دارم پیشم بشینی
من نگاهت بکنم تا
تو چشام عشقو ببینی
تو چشام عشقو ببینی

بدجوری دیوونتم من
فکر نکن این اعتراضه
همیشه نبودن تو
کرده این دلو کلافه


میدونم فرقی نداره
واست عاشق بودن من
میدونم واست یکی شد
بودن و نبودن من

اولش گفتم یه حسه
یا یه احترام ساده
اما بعد دیدم یه عشقه
حد و اندازش زیاده

بیا و مثل گذشته
جز به من به همه شک کن
من بدون تو میمیرم
بیا و بهم کمک کن

نظرات 5 + ارسال نظر
فرهاد پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:42 ب.ظ http://unhappyeyes.blogsky.com/

به روزم

سارا پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:51 ب.ظ http://www.afsos.blogsky.com

بایستید ساعتها از حرکت
به کارم نیایید دگر شما
چه دارد فایده وقت و زمان
آنگاه که گذشت و نگذشتنش
نکند مرا تفاوتی ،

می کنم حس سرکشی را
در تمام وجودم
دل ِ بی چاره
می زند فریاد : بگسلانید بندها را
نیست پاسخی اما فریادش را ،

رویای تاجداری را
می پروراند همچنان
دیهیم ِ سرور ابدی
افسر ِ بخت خوش
اکلیل ِ عشق ،

زهی خیال باطل !

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:31 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
می دونی خوب اینه که آدم آرزوهای خوب را برای خودش بخواهد...

خوب اینم یه نظری.شما برای خودت یکی برای کسی که دوستش داره

فرهاد پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:55 ب.ظ http://unhappyeyes.blogsky.com/

نمی دونم من چه کرده ام که شما اون نظر رو توی وبلاگم نوشتید!
من از کسی طرفداری کردم؟ که حالا بخواد لبنانی خائت به وطن ما هم باشد؟! لطفا مساله را برای من روشن کنید.
منتظر شما هستم.

نه دوست عزیز این حرفا نیست. ما اینو تو تمام وبلاگها ژخش کردیم وتا بچه تو وبلاگهاشون بذارن . ربط به هیچی نداره.

سارا شنبه 23 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:36 ب.ظ http://www.afsos.blogsky.com

سلام ازپاسخی که نسبت به هم دادی ناراحت شدم وسردرنیاوردم که چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
----------------
خیلی وقته که ندیدمت گلم

بی قرارم تا ببینمت گلم

تو سکوت پشت این پنجره ها

موندگارم تا ببینمت گلم

پیشکش نگاه تو قلب منه

یاد حرفات منو آتیش می زنه

همه هستیم به فدای تو گلم

با تو بودن تنها خواهش منه

کاشکی پرنده ای بودم

پر می زدم رو بومتون

شاید یه روز پنجره ها وا کنی

آبم بدی دونم بدی

عشقو خودت یادم بدی

شاید یه روز اسم منو صدا کنی

گریه هام مرهم دردای منه

بی صداست به عشق فریاد شدنه

این پرنده ی اسیر بی صدا

داره اسم تو رو فریاد می زنه

نفسای آخره آه ای خدا...

دل من جون داره می ده بی صدا

من می خوام یه بار دیگه ببینمش

تا بپرسم که چرا رفته چرا؟...





برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد