پشت این پنجره ها

پشت این پنجره ها وقتی بارون می باره
وقتی آهسته غروب . تو خونه پا می ذاره
وقتی هر لحظه نسیم . توی باغچه ها میاد
توی خاک گلدونا . بذر حسرت می کاره
وقتی شبنم می شینه . رو غبار جاده ها
وقتی هر خاطره ای تورو یادم میاره
وقتی توی آینه . خودمو گم می کنم
می دونم که لحظه هام . رنگ آبی نداره
تازه احساس می کنم که چشام بارونیه
پشت این پنجره ها داره بارون می باره
تازه احساس می کنم که چشام بارونیه
پشت این پنجره ها داره بارون می باره

درد دلی بین خدا و بنده گنهکارش

- خدایا با من قهری ...!!!

بنده ی من نماز شب بخوان که یازده رکعت است...

- خدایا! خستـه ام، نمـیتوانم نیمه شب یازده رکعت بخوانم!

-  بنده ی من! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان...

- خدایا! سه رکعت زیاد است!

- بنده ی من! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو

- خدایا! من در رختخواب هستم و اگر بلند شوم، خواب از سرم میپرد!

- بنده ی من! همان جا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله...

- خدایا! هوا سرد است و نمـیتوانم دستانم را از زیر پتو بیرون بیاورم!

- بنده ی من! در دلت بگو یا الله، ما نماز شب برایت حساب میکنیم.....

بنده اعتنایی نمیکند و مـیخوابد.....

- ملائکه ی من! ببینید من این قدر ساده گرفته ام، اما بنده ی من خوابیده است. چیزی به اذان صبح نمانده است، او را بیدار کنید، دلم برایش تنگ شده است،امشب با من حرف نزده است...

- خداوندا! دو بار او را بیدار کردیم، اما باز هم خوابید...

- ملائکه ی من! در گوشش بگویید پروردگارت، منتظر توست...

- پروردگارا!