بهار اومد

بهار بهار پرنده گفت یا گل گفت ؟
 
خواب بودیم و

 
هیچکی صدایی نشنفت
!
 
 
بهار بهار صدا همون صدا بود

 
صدای شاخه های و ریشه ها بود

 
 
بهار بهار چه اسم آشنایی

 
صدات میاد اما خودت کجایی
؟
 
 
وابکنیم پنجره ها رو یا نه ؟

 
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه
؟
 
 
بهار اومد لباس نو تنم کرد

 
تازه تر از فصل شکفتنم کرد

 
 
بهار
اومد با یه بغل جوونه
 
عید و آورد از تو کوچه تو خونه

 
 
حیاط ما یه
غربیل
 
باغچه ما یه گلدون

 
خونه ما همیشه

 
منتظر یه مهمون

 
 
بهار
بهار یه مهمون قدیمی
 
یه آشنای ساده و صمیمی

 
 
یه آشنا که مثل قصه
هابود
 
خواب و خیال همه بچه ها بود

 
 
یادش بخیر بچه گیا چه خوب
بود
 
حیف که هنوز صب نشده غروب بود

 
 
آخ که چه زود قلک عیدیامون

 
وقتی
شکست باهاش شکست دلامون
 
 
بهار اومد برفا رو نقطه چین کرد

 
خنده به دل
مردگی زمین کرد
 
 
چقدر دلم فصل بهار و دوس داشت

 
وا شدن پنجره ها رو دوس
داشت
 
 
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد

 
من و با حسی تازه آشنا
کرد
 
 
یه حرف یه حرف حرفای من کتاب شد

 
حیف که همش سوال بی جواب
شد
 
 
دروغ نگم هنوز دلم جوون بود

 
که صب تا شب دنبال آب و نون
بود
 
 
بهار اومد اما با دست خالی

 
با یه بغل شکوفه خیالی

 
 
بهار
بهار گلخونه های بی گل
 
خاطره های مونده اون ور پل

 
 
بهار بهار یه غصه
همیشه
 
منظره های مات پشت شیشه

 
 
بهار بهار حرفی برای گفتن

 
تو فصل بی
حوصلگی شکفتن
 
 
بهار بهار پرنده گفت یا گل گفت

 
ما شنیدیم هر کسی خوابه
نشنفت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد