قصر صدف

تو بیا تا بر قراره دنیا
منو تو به عشق هم بنازیم
مثل ماهی توی آب دریا
واسه هم قصر صدف بسازیم
پشت ابرا برسه صدای خنده ما
بره بازم بالاتر نزدیک ستاره ها
تو غممون جون بگیره آرزوهاااا

به من امید میده حرفای شیرینت
گرمی اون بوسه های آتشینت
نمی خوام از گونه هات بریزه اشکی
رو شیار گونه های نازنینت
دوست دارم زنگ صدات
رنگ خوش رنگ چشات
زندگی شیرینه با تو

دو کبوتر

روزی من وتو ای جان ، همچون کبوترها
سرنهادیم با هم ، در بستر پرها
پرگشاده همره مرغان خوش آواز
گه به کوهستان و گه به صحرا در پرواز
جلوه زندگی را ‌در چشم هم می‌دیدیم
چون به شب می‌رسیدیم ، کنار هم می‌آرمیدیم
تا نسیمی می‌وزید ، آشیانه می لرزید
ما زبیم جان خود ، بر سر هم پر می‌کشیدیم
اکنون از هم رو گردانیم ، نه من نه تو نمی‌دانیم
چون شد که آشنا گشتیم ، روز دگر جدا گشتیم
هر کس که دلدار مرا . از من جدا کرد ای خدا
خواهم بسوزانی دلش . سازی ز دلدارش جدا
اکنون ازهم روگردانیم . نه من نه او نمیدانیم
چه شد که آشنا گشتی . روز دگر جدا گشتی

با شما

با شما ! با شما !
با شما ! با شما !
خیلی وقته که می خوام حرف بزنم
با شما !
قفل این سکوتو یکبار بشکنم
با شما !
اما بس که عاشق دل من با شما
خیلی سخته واسه من حرف زدن
با شما !
از کجا شروع کنم با این همه گفتنی
نمی خوام زود بشکنه این فرصت شکستنی
آخه می دونی چیه , خدای من چطور بگم
وقتی چشمام تو چشم شما می افته آب میشم
یه شبی تو خلوت حیاط گل نشسته بودین
مثل یک دوبیتی مست ! چشماتونو بسته بودین
اون طرف صدای آب و این طرف شمع و گل یاس
نم باغ رو گونه هاتون مثل قطره های الماس !
اومدم پیش شما تا چند کلام حرف بزنم
هر چی کردم روم نشد شرم حضور و بشکنم
خیلی وقته که می خوام حرف بزنم
با شما !

با سلام خدمت دوستان عزیز ساز آرزوها و آرزوهای بزرگ
خوب این وبلاگ جایی هست برای شما دوستان تا اشعار و آرزوهای خود را بنویسید
این شما هستید که با نوشتن آرزوها و شعرهای خود از ما پشتیبانی و به بقای آن کمک می کنید

اشعار و آرزوهای خود را در تابلوی گفتمان و در صورت نبود تابلو در قسمت نظرات بنویسید
ساز آرزوها و آرزوهای بزرگ آماده تبادل لینک با دوستان می باشد

عزیزترین

اونی که از نگاش آتیش میریزه برای من عزیزترین عزیز

عاشق عشقم کرده ریزه ریزه ناز و ادا از اون چشاش میریزه

عزیزترین عزیزم عاشق حال و روزم همنفس و دلسوزم آس دل نسوزم

با این که خواب از چشمام پرٌنده ریشه هام رو یکی یکی سوزنده

خودش میگه بین من و اون عزیز راهی بجز یکی شدن نمونده

عزیزترین عزیزم عاشق حال و روزم همنفس و دلسوزم آس دل نسوزم

یار گلم

یار گلم
ستاره ی قشنگ من گوشه نشین بی صدا
دامن آفتاب رو بگیر
از دل شب بیرون بیا
یار در خشان گلم
گل عروس اسمون
تو حجره نیلی شب
بی نور و بی غزل نمون
یار گلم
ستاره خورشید نشون
تیره نشو
شعله بزن روشن بمون
از چشم تاریک نترس
وقتی میاد راه بزنه
چاله سیاه
سر راهت بکنه
کمون مهتاب رو بگیر
بشین رو اوج شب من
با تیر آفتاب چشات
عقاب چشماش رو بزن
بزار هوای صبح تو
به گکوچه ما بزنه
مشعل رعنای تنت
طلسم نور و بشکنه
بگذار یک چشمه روشنی
بجوشه تو غربت ما
یک کپه نورغنچه کنه
ته دل ترانه ها

امروز مطلب خواستی ندارم.به منتخب ماه بهمن و دی یه سری بزنید+وبلاگ آرزهای بزرگ
 وقتی آدم دلش میگیره انگار که تمام غصه های دنیا تو دلش جمع شده. فکر کنم بهترین دارو برای این درد گریه ست. نظر شما چیه