قشنگ روزگار من، خوش اومدی به قصه هام
آشتی دادی منو با عشق،آتیش زدی به غصه هام
تازه عروس حجله ی ترانه های من شدی
بلای جون و غصه و بهونه های من شدی
اومدی و به عشق تو با خودم اندازه شدم
به یمن خیر قدمات ،دوباره من تازه شدم
بمون که موندنت برام دلگرمی و آرامش
دستام برای داشتنت پراز نیاز و خواهش
چه خوبه در تو گم شدن ،پرسه زدن توی چشات
چه خوبه گر گرفتن از حریر ناب خنده هات
چه دلنشین لحظه هام ،وقتی که با تو سر میشن
دلواپسی هام پیش تو عاصی و دربه در میشن
روی این خاک غزلساز دلم
پا فرو کردی یک روزی گندمک
اومدی تو قصه هام گذر کنی
ریشه کردی خونه ساختی کم کمک
رقص موهات تو غروبها گندمک
خورشیدو به پشت کوهها می بره
شاید از خجالتش در نیومد
یکی هست از خودش آفتابی تره
ما که خاکیم زیر پات ، آب شدیم از کرشمه هات
یه نگاه به ما بکن ، کم که نمی شه از چشات
عاشق رنگ طلای گیسوهات
عاشق سرخی رنگ گونه هات
گندمک وقتی نگاهم می کنی
دیگه از یادم می ره بهونه هات
خیلی وقته رگ و ریشه ت تو تنه
خونه ی خاطره هات قلب منه
اگه باز ترانه غوغا می کنه
واسه اعتراف عاشق شدنه
ما که خاکیم زیر پات ، آب شدیم از کرشمه هات
یه نگاه به ما بکن ، کم که نمی شه از چشات
گل نازم گل ناز گل نازم گل ناز
همه حرفام تو هستی تو هستی محرم راز
گل نازم گل ناز گل نازم گل ناز
همه حرفام تو هستی تو هستی محرم راز
من به این دل دل دیوونه میگم دنیای درد
بده دستاتو بگیرم توی این دستای سرد
موقع نی زدنه نذار که آروم بشینم
من تو مستی تو عزیزمو عزیز تر می بینم
باز میگم تو زندگی با غم دل میشه ساخت
باز میگم تو این قمار هنوزم میشه نباخت هنوزم میشه نباخت
پیش روی من بشین تا بدونم یکی هست
که بده دل به دل یه نفر عاشق و مست یه نفر عاشق و مست
پرسون پرسون لرزون لرزون اومدم در خونتون
ترسون ترسون یواش یواش اومدم در خونتون
یک شاخه گل در دستم سرراهت بنشستم
از پنجره منو دیدی همچون گلها خندیدی
آه به خدا وای نگهم از خاطرم نرود
آه به خدا وای نگهم از خاطرم نرود
گفتم آره گفتم به خدا قهر گناهه
دل منتظره چشم به راهه
ای من به فدات ، ناز مکن تو
با چشم سیات ناز مکن تو
این دو روزه دنیا ، بین خواب و رویا گذرونه
با هم آشتی کنیم ، که بهار دوباره ، گل فشونه
بیا بنویسیم روی خاک . رو درخت
رو پر پرنده . رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ . روی آّب
توی دفتر موج . رو دریا
بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است
مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه است
با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست
با صدام میام . همه جا تو رو مینویسم
روی آینه گریه هام . گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشه صدا . نبض عشق . زیر پوست خاکه
زیر گنبد کبود
قصه گوی عاشقی زندونی بود
قصه هاش قصیده بود
قصه هاش رسیده بود
خط خطی رو جزوه هاش
پاپتی شاه و گداش
همه سردرگم و گیج
همه پوچ و همه هیچ
زیر گنبد کبود
قصه گوی عاشقی زندونی بود
تو تموم قصه هاش
لا به لای غصه هاش
رنگ آفتابش پریدست
پشت رستمش خمیده ست
کوچه هاش پس کوچه دارن
اما هیچ ره گذری نیست
بس که دیواراش بلندن
بس چشمش به در لونست
قصه گو قصه رو واداد
همه رو تو قصه جا داد
روی چشماشو گرفت
اما چشماش کور نمیشد
همه رو تو قصه جا داد
اما قصه اش جور نمیشد
شهر قصه رو شلوغ کرد
پر از راست و دروغ کرد
قصه گو قصه رو واداد
همه رو تو قصه جا داد
تک سوار اسبشو بردن
پهلوون حقشو خوردن
آرزوی مادرارو جوونا به خاک سپردن
تک سوار با پای پیاده
پهلوون حقشو داده
دیگه قصه اش مهربون
پریاش ابر و کمون
نه اسارتی به راه
نه اسیری ته چاه
هیچکس از رفتن من غصه نخورد
هیچکس با موندن من شاد نشد
وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد
وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من می خواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد
وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
اگه شب میرفتم و خورشید نبود
آسمون خوب میدونم مهتابی بود
دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
که واسم غریب و نا شناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه آرزوهاشو باخته بود
چهره هیچ کسی پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسائیکه واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن